که آدم دست به خودکشی می زند
نه اینکه یک تیغ بردارد رگـش را بزند...
نــــه!
قید احساسش را می زند
نمي توانيم گذشته را تغيير دهيم
تنها بايد خاطرات شيرين را به ياد سپرد
و لغزش هاي گذشته را توشه راه خِرَد سازيم
نمي توانيم آينده را پيش بيني كنيم .
تنها بايد اميدوار باشيم و خواهان بهترين و هر آنچه نيكوست ، و باور كنيم كه چنين خواهد شد
مي توانيم روزي را زندگي كنيم ، دَم را غنيمت شمريم و همواره در جستجو تا بهتر و نيكوتر باشيم...
تنهایی...
این بار مبلغ قبض موبایلش خیلی کم شده بود
گاهی به قلب کسی!
گاهی از قلب کسی!
گاهی آدم دلش میخواهد کفشهایش رو در بیاورد،
یواشکی ،نوک پا ،نوک پااز خودش دور شود،
بعد بزند ..... !فرار کند!
فرار کند از خودش!!!
دنیا آدمهایی دارد که سکوت تورا
در برابر ضعف ادبشان به پای نفهمی تو میگذارند
نه بزرگواریت!!!!!!!!
اخلاق سگی خوبیش اینه که،
هیچ گربه صفتی نزدیکت نمیشه!!!!!!!!!!دختری به کوروش کبیر گفت: من عاشقت هستم.
کوروش گفت: لیاقت شما برادرم است که از من زیباتراست و پشت سر شما ایستاده!
دختر برگشت و کسی را پشت سرش ندید!
کوروش گفت: اگر عاشق من بودی پشت سرت را نگاه نمی کردی...
برای کشتن یک پرنده نیاز به تیر و کمان نیست
بال هایش را که بچینی
خاطرات پرواز روزی صد بار اورا می کشد
اين که نامش زندگی است، من را کشت. . .
مانده ام!
آنکه نامش مرگ است با من چه ميکند!.
خداوندا دستم به اسمانت نمیرسد
اماتوکه دستت به زمین میرسد
بلندم کن
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت
سرنوشتم اگر این است که می بینم
حکم تغییر قضا را به که باید گفت ؟؟
ای خط خوردگی صفحه پیشانی من !
این همه خط خطا را به که باید گفت ؟؟
دلم برای تنهایی میسوزد
چرا هیچکس او را دوست ندارد
مگر او چه گناهی کرده که تنها شده
جرم تنهایی چیست ؟
که هیچکس او را نمی خواهد
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت
دنبالش دویدم ولی ...
او رفته بود.
تنهای تنها نیمه شب
او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم
از گریه چشمانش قرمز بود
برایش گریستم
آخر او از تنهایی مرده بود
تنهایی مردو من تنها تر شدم ....
دکتر علی شریعتی میگه :
دوست دارم در خیابان با کفشهایم راه بروم و به خدا فکر کنم
تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم !
انسان عادی مثل شهری است،
که صد دروازه دارد،
که تقدیر از هر دری بر او وارد میشود........
اما فرد حکیم مانند کاخی است با یک در،
که تقدیرقبل از ورود به آن در میزند.
..............................................................................
شنیــده بودم که "خاک سرد است".
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است،
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را ...
تعداد صفحات : 27