خدایا با من چه می کنی؟
مرا به کجا می بری؟
می دانم که تا حال جز خیر برایم نخواستی
می دانم مرا هیچ وقت تنها نمی گذاری
میدانم مرا غرق در نعمت کردی
همه اینها را می دانم و نا شکری را دوست ندارم
اما گاهی دلگیر از همه به سوی تو می آیم
تو خود می دانی که قدرتی ندارم و کسی را هم جز تو ندارم
تو پناه من باش
گاهی همه چیز مرا خسته می کند
من هنوز هم نمی دانم چرا انسانها اینقدر تنها هستند
درد آنها یکیست اما نمی دانم چرا همدرد هم نیستند!
تا کی نقاب به چهره می زنیم؟
تا کی تظاهر؟
ای کاش هیچ نقابی نبود
خدایا کمک کن به کسی دل نبندم
و از خلایقت هیچ انتظاری نداشته باشم
کمک کن به آرامشی مطلق برسم
آرامشی در حضور تو و در کنار تو