من هرگز نخواستم كه از عشق افسانه اي بيافرينم .
باور كن ! من ميخواستم كه با دوست داشتن زندگي كنم - كودكانه و ساده و روستايي .
من از دوست داشتن فقط لحظه ها را ميخو استم .
آن لحظه هايي كه تو را به نام مي ناميدم .
من براي گريستن نبود كه خو اندم من آواز را براي پر كردن لحظه هاي سكوت مي خواستم .
من هرگز نميخواستم از عشق برجي بيافرينم مه الود و غمناك با پنجره هاي مسدود وتاريك .....
آهنگها تنهايي را تسكين مي دهند اما تسكين
تنهايي تسكين درد نيست. در كنار بيگانه ها زيستن در ميان بي رنگي و صدا زيستن است..